نوشته شده توسط : خودکارسبز

در یادداشت پیشین اشاره ای کوتاه داشتیم به پیشینه ی اعراب و چگونگی روابط آنها با همسایگان خودشان و به اینجا رسیدیم که پس از ورود به داخل ایران شروع به کشتن مردم بی دفاع شهرها کردند. تمامی گنجینه ها را غارت کرده و به مرکز خلافت فرستادند.در برابر سیل هجوم تازیان شهرها و قلعه های بسیاری ویران گشت خاندانها و دودمانهای بسیاری بر باد رفت. اموال توانگران را تاراج کردند و غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند.از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفته بودند باج و ساو گران به زور گرفتند و جزیه نام نهادند. و همه این کارها در سایه شمشیر و تازیانه اعراب انجام می گرفت.

درباره رفتار و کردار این فاتحان نیز موارد شنیدنی بسیار است: در تجارب السلف برگ 30 می خوانیم که شخصی عرب پاره ای یاقوت یافت که بسیار گرانبها بود. شخص دیگری که ارزش آن را می دانست یاقوت را به هزار درهم از او خرید. وقتی به او گفتند یاقوت را ارزان فروخته ای گفت اگر می دانستم بالاتر از هزار عددی است آنرا طلب می کردم!!
 
همچنین می خوانیم که گروهی از اعراب به کیسه ای پر از کافور دست یافتند و پنداشتند که نمک است. کمی از آنرا در دیگ ریختند. مزه غذا تلخ شد. خواستند کافور را به زمین بریزند اما شخصی که ارزش کافور را می دانست آنرا به کرباس پاره ای از آنان خرید.
آری این چنین بود که قومی با این درجه از توحش بر ایران چیره گشت و عرب با همه ناتوانی و درماندگی که داشت بر اوضاع مسلط گشت و از آن پس محرابها و مناره ها جای آتشکده و پرستش گاهها را گرفت. زبان پهلوی جای خود را به زبان تازی داد. گوشهایی که به شنیدن زمزمه های مغانه و سرودهای خسروانی انس گرفته بودند بانگ تکبیر و تنین صدای موذن را با حیرت و تاثر تمام شنیدند.کسانی که مدتها ترانه های طرب انگیز باربد و نکیسا لذت برده بودند رفته رفته با صدای زنگ شتر مانوس شدند.
از آسیبهای معنوی این واقعه هرچه نوشته و گفته شود کم است. یکی از اثر گذارترین این آسیبها به زبان و فرهنگ ایران بود. دکتر زرین کوب چنین می گوید: عربان شاید برای آنکه از آسیب زبانی ایرانیان در امان بمانند و آنرا همواره چون حربه تیزی در دست مغلوبان خویش نبینند در صدد برآمدند زبانها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند.آخر این بیم هم بود که همین زبانها خلقی را بر آنها بشوراند و ملک و حکومت آنها را در بلاد دور افتاده ایران به خطر اندازد.به همین سبب هرجا که در شهرهای ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند همه را یکجا نابود کردند. نوشته اند وقتی قتیبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هر کس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد.(آثارالباقیه ص 35،36،48).دکتر بهانه اعراب را این گونه بیان می کند: شاید بهانه عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران این نکته بود که خط و زبان ایران را مانع نشر و رواج قرآن می شمرد. در واقع از ایرانیان حتا آنها که آیین مسلمانی پذیرفته بودند زبان تازی را نمی آموختند و از این رو بسا که نماز و قرآن را نیز نمی توانستند به تازی بخوانند. نوشته اند که مردم بخارا به اول اسلام، در نماز قرآن به تازی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن و چون وقت رکوع شدی مردی بود که در پس ایشان بانگ زدی: بکنیتا نکنیت، و چون سجده خواستندی کردن بانگ کردی: نگونیا نگونی کنیت. (تاریخ بخارا ص 75 چاپ تهران).با چنین علاقه ای که مردم در ایران به زبان خویش داشتند شگفت نیست که سرداران عرب زبان ایران را تا اندازه ای با دین و حکومت خویش معارض دیده باشند و در هر دیاری برای از بین بردن و محو کردن خط و زبان فارسی کوششی ورزیده باشند.
در مورد کتاب سوزی اعراب هم سخنهای بسیار گفته شده .بسیاری آنرا تایید کرده اند و برخی هم آنرا مورد تردید قرار داده اند. اما دکتر زرین کوب نیکو گفته آنجا که می گوید: این تردید چه لازم است؟! برای عرب که جز قرآن هیچ سخن را قدر نمی دانست کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟ در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی به خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد می توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. تمام قراین و شواهد نشان می دهد که عرب از کتابهایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده است فایده ای نمی برده در این صورت جای شک نیست که در آن گونه کتابها به دیده حرمت و تکریم نمی دیده است.در حمله تازیان موبدان بیش از هر طبقه دیگر مقام و حیثیت خویش را از دست دادند.با کشته شدن و پراکنده شدن این طبقه پیداست که دیگر کتابها و علوم آنها نیز که به درد تازیان هم نمی خورد موجبی برای بقا نداشت.
 
نام بسیاری از کتابهای عهد ساسانی در کتابها مانده است که نشانی از آنها باقی نیست. باری از همه قراین پیداست که در حمله عرب بسیاری از کتابهای ایرانیان از میان رفته است. گفته اند که وقتی سعدابن ابی وقاص بر مداین دست یافت در آنجا کتابهای بسیاری دید. از عمر درباره این کتابها دستوری خواست.عمر در پاسخ به او گفت :که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابهاست، سبب راهنمایی است، خداوند برای ما قرآن فرستاده که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آنها جز مایه گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. بدین سبب آن همه کتاب را در آب یا آتش افکندند.(ابن خلدون مقدمه چاپ مصر ). بدین گونه بود که کتابهایی که در زمان خود در زمینه های پزشکی، ستاره شناسی، اجتماعی و دینی بی همتا بودند به دست این کودکان سبک مغزی افتاد که از جهنم هولناک صحرای عرب پا به بهشت ایران گذارده بودند.و آنها نیز آنچه کردند که در اندازه فهم و شعورشان بود.و در پایان این یادداشت سخنی از خسرو پرویز می آوریم که در کتابهای تازیان نقل شده: خسرو می گوید اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند .فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند.از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند .بهترین خوراکی که منعمانشان می توانند به دست آورند گوشت شتر است که بسیاری از درندگان آنرا از بیم دچار شدن به بیماریها و به سبب ناگواری و سنگینی نمی خورند... .(عقدالفرید ج 2 ص5 چاپ قاهره)


:: بازدید از این مطلب : 222
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 29 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : خودکارسبز

به خشنودی اهورامزدا(خشن اتره اهرمزدا)

 در مورد هجوم تازیان به ایران و پیامدهای آن بسیاری از پژوهندگان تاریخ ایران کتابهایی نوشته اند که هریک با توجه به نگرش و عقاید خود به این واقعه پرداخته اند.آنچه که در کتابهای درسی مدارس به آن پرداخته شده این است که کلیه ایرانیان با غوش باز پذیرای دین تازه و سروری عربهای بدوی بر ایران بوده اند و عربها بدون هیچ خشونت و خونریزی وارد ایران می شوند.اما آیا این تمام واقعیت است؟بی شک اگر کمی درباره این مقطع تاریخی کنجکاوی کنیم در می یابیم آنچه که به عنوان تاریخ به خورد ما داده اند و هنوز هم می دهند چیزی جز واژگونه ای از یک رخداد تاریخی نیست.برای اینکه ببینیم در این مقطع از تاریخ ایران، بر ایران و ایرانی چه گذشته نخست باید شرایط آن روزگار ایران و همسایگان آن بویژه تازیان را مورد بررسی قرار دهیم. برای این کار از کتاب دو قرن سکوت کمک میگیریم.دکتر زرین کوب شرایط را این گونه روایت می کند: در آن روزگاران که هیبت و شکوه دولت ساسانی سرداران و امپراتوران روم را در پشت دروازه های قسطنطنیه به بیم و هراس می افکند، عربان نیز مانند سایر مردم (انیران) روی نیاز به درگاه خسروان ایران می آوردند و در بارگاه کسرا چون نیازمندان و درماندگان می آمدند و گشاد کار خویش را از آنان می طلبیدند.پیش از این نیز به درگاه شهریاران ایران جز از در فرمانبرداری در نیامده بودند. پیش از اسکندر (گجسته) بیابان عرب در زمره سرزمینهایی بود که به داریوش شاهنشاه ایران تعلق داشت.

در دوره ای برخی از تازیان به بحرین و کناره های دریای پارس به غارت آمده بودند اما شاپور ذوالاکتاف آنها را ادب کرد و به جای خویش نشاند.در تمامی ادوار بعد هم میبینیم که تازیان دست نشاندگان و گماشتگان و خراج گزار دولت ایران به شمار می آیند.

در مورد جایگاه زندگی تازیان هم روایت زرین کوب خواندنی است: بادیه های ریگزار بی آب نجد و تهامه را دیگر آن قدر محل نبود که حکومت و سپاه ایران را به خویشتن کشاند.زیرا در این بیابانهای بی آب هولناک خیال انگیز از کشت و ورز و بازار و کالا هیچ نشانی نبود و جز مشتی عرب گرسنه و برهنه که چون غولان و دیوان همه جا بر سر اندکی آب و مشتی سبزه با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند.

در مورد خلق و خوی تازیان هم این موارد خواندنی است: جز آزمندی و سود پرستی هیچ چیز در خاطر آنها نمی گنجد . هرگز از آنچه مادی و محسوس است فراتر نمی‌روند و جز به آنچه شهوت پست انسان را راضی میکند نمی اندیشیدند.از افکار اخلاقی آنچه بدان می نازیدند مروت بود و آن نیز جز خودبینی و کینه جویی نبود.شجاعت و آزادگی که در داستانها به آنها نسبت داده اند همان در غارتگری و انتقام جویی به کار می رفت.تنها زن و شراب و جنگ بود که در زندگی بدان دل می بستند.اما چگونه است که این مردمان نیمه وحشی توانستند تمدنی چنین با عظمت را نابود کنند؟ دکتر زرین کوب در این مورد اشاره ای جالب دارد:او این بدبختی را نتیجه سایه افکندن اهریمن نفاق شقاق در ایران می داند و این دقیقترین تعبیری است که می توان ارایه کرد.

 ما در اینجا به نبردهای آغازین بین سپاه ایران و تازیان نمی پردازیم و بیشتر تمرکز ما بر ورود سیل گونه تازیان به داخل ایران و جنایتهایی است که در حق کودکان و زنان این مرز و  بوم روا داشته اند.

بعد از شکست سپاه ایران و عقب نشینی یزدگرد به داخل ایران و نواحی شرقی، تازیها بی پرواتر شهرهای ثروتمند ایران را یکی پس از دیگری غارت کردند و زنان و کودکان را به بردگی بردند. وقتی تازیها وارد شهری می شدند از آبادانی و شکوه آنجا به تعجب می افتادند چنانکه گویی به بهشت وعده داده شده به آنها دست یازیده اند و برخی دیوانه وار فریاد می زدند به خدا قسم اینجا همان بهشتی است که محمد وعده آن را به ما داده. اما آنها این بهشت را به خاطر عقده حقارتی که نسبت به سایر ملل داشتند با خاک یکسان کردند. اما در این میان مردم ایران هربار که فرصتی به دست می آوردند بر ضد تازیان شورشهایی به راه می انداختند اما چون این حرکتها منسجم نبود و سپاهی هم نمانده بود تا از این حرکتها پشتیبانی کند به فجیع ترین وضع سرکوب می شدند. برای نمونه وقتی مردم استخر بر ضد حاکم عرب استخر شورش کردند و تازیان را از شهر بیرون انداختند عبداله ابن عامر سوگند خورد که : "چندان بکشد از مردم استخر که خون براند...به استخر آمد و خون همه مباح گردانید و چندانکه می کشتند خون نمی رفت تا آب گرم بر خون می ریختند. پس برفت.و عدد کشتگان که نام بردار بودند چهل هزار کشته بود برون از مجهولان" (فارسنامه ابن بلخی ص  116). در سال سی ام هجری مردم خراسان بر ضد تازیان قیام کردند. عثمان خلیفه تازیان ، عبداله ابن عامر و سعیدابن عاص  را فرمان داد که آنان را سرکوب نماید.(مجمل التواریخ و القصص ص283). جالب اینجاست که بسیاری از این تازیان که مسوول سرکوبی مردم بودند از راهزنان و غارتگران عرب بودند که در مرزهای ایران آبادیها و روستاها را غارت می کردند مانند مثنی ابن حارثه و سویدابن قطبه.......

 

ادامه دارد ...



:: بازدید از این مطلب : 587
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 24 آبان 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد